سفارش تبلیغ
صبا ویژن

من خدا را دیدم باورکنین

من خدا را در بال همین پرنده دیدم...

خدا دور نیست در آسمان نیست...

خدا در نزدیکیه ماست

من خدا را دیدم بر لب طاقچه ای از جنس دعا

که در آن شمعی میسوخت پر نور

و گلی میخندید به ندای قرآن

دل من تنها بود به صدا گوش میداد

و نمیدانست چیست؟از کجاست؟

من در این تاریکی به که میاندیشم؟

به وجودیکه سراسر تنهاست

یا به درختی که در این نزدیکیست

یا به چشمان کودک معصومی که مرا میخواند

به چه می اندیشم؟

به خدا...

به خدایی که همین نزدیکیست

این صدا چیست که از عمق وجودم پیداست

و مرا میخواند:


بـــا من باش


شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے






تاریخ : یادداشت ثابت - سه شنبه 93/2/17 | 6:18 عصر | نویسنده : طاها تهرانی | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.